مناف یحیی‌پور يترجم الى الفارسية بعض مزامير "مناجاة علي" لشربل بعيني

حق تو چون چراغی روشن است

   دین- شربل بعینی، شاعر معاصر لبنانی؛ ترجمه مناف یحیی‌پور (مقدمه از مناف یحیی‌پور):
عید غدیر، جشنی ‌است یادآور یك رویداد بزرگ تاریخی
این روز با نام امیرمؤمنان علی‌ع گره خورده است. مثلاً این روز، برای ما، روز برقراری‌ پیوند برادری هم هست. به همین خاطر فكر می‌كنم كه در آستانه این عید، هر طور كه به یاد امام علی‌ع باشیم؛ در این جشن سهمی‌ خواهیم داشت.
امسال خانه فیروزه‌ای هم، چنین سهمی ‌برای‌ خودش در نظر گرفته است. شاید بشود گفت عیدی خود را در نگاهی از زاویه‌ای ‌متفاوت، به شخصیت علی‌ع می‌طلبیم.
احتمالاً شما هم خوانده و شنیده‌اید كه آدم‌های‌ گوناگون، از مسلمان و غیرمسلمان، چه‌قدر با احترام و با در نظر گرفتن شخصیت بزرگ و با عظمت امیرمؤمنان، در باره آن حضرت نوشته‌اند و گفته‌اند.
چند سال پیش هم یك شاعر بزرگ، از مسیحیان مارونی‌ لبنان، به نام «شربل بعینی»،كه البته سال‌هاست در استرالیا سكونت دارد، كتابی منظوم به نام «مناجات علی» را به گویش لبنانی در باره شخصیت، حالت‌ها و سخنان امام علی‌ع نوشته است.
مناجات علی، 20 مزمور(آوازهاي ديني) دارد و هر مزمور 8 بند. شاعر در این كتاب، با زبانی ساده و با گویش محلی مردم لبنان،گاه به ستایش امام علی‌ع می‌پردازد و گاه نكته‌ای كوتاه در باره شخصیت، ويژگي‌ها و یا سخنان امام طرح می‌كند. در اینجا، قسمت‌هایی ‌از مناجات علی‌ را برایتان ترجمه‌ كرده‌ایم كه مي‌خوانيد.
رهایی
از تو سؤال می‌كنم
به من جواب بده
درباره خودم می‌پرسم
به من بگو
چه‌طور خودم را رها كنم؟
چه‌طور از دنیایی كه خسته‌ام كرده
فرار كنم؟
خدا
درباره عمرم
و درباره دینم
از تو سؤال می‌كنم
و در باره خدایی
كه با حرف‌هایت از او دفاع كردی
در رگ‌هایم دروغ ریخته‌اند
تو از دروغ نجاتم بده!
سوار بال باد
ایستادنت روی ‌منبر
ما را سوار بال باد می‌كند
ای‌علی!
بر بلندای ‌دستانت بزرگ می‌شویم
و سپاس و ستایش‌هایمان برای‌ خدا هم،
رو به بالا می‌روند.
امیر دل
ای‌بزرگ‌تر از عشق ‌من!
ای نور سرشار از نور!
به عشقت سوگند،
اگر تو را بر دلم حاكم نكرده بودم
انتخاب مارقین(خوارج)، به كل باطل بود.
ابرهای‌ پرباران
صدایت كشتزاری سرسبز
و نامه‌هایت ابرهایی
كه مدام
زمان ما را آبیاری می‌كنند
تا دلزده از شب‌های‌ ستم
جانی‌ بگیریم
و فصل‌ها را گردآوریم.
روز برآمد
ای ‌كه خود،
مكمل حال خودی!
ای‌راز ... ای‌حافظ راز!
از فلسفه‌
و از حرف‌های تو بود
كه خورشید درخشید
و روز برآمد.
رنگ ایمان تو
آدم‌ها به صحرا نمی‌آیند
فقط برای‌ این‌كه
با زبان تو حرف بزنند
می‌آیند كه چشم خورشید را سرمه بكشند
و رنگ ایمان تو را به آن بزنند.
تقوا
تو داماد و پسرعموی ‌نبوتی،
قداستی ‌كه با قداستی‌ جمع می‌شود،
خاندانی‌ بزرگ و نسلی شریف
تقوا را در جانم می‌كارند.
افطارِ روز
ای ‌علی!
ای همیشه بلند!
به چشم خدای ‌بزرگ
وقتی ‌تو روزه می‌گیری
روزه زیباست
و روز
با دست‌های ‌تو افطار می‌كند.
وحدت
ای ‌قدیس قدیس‌ها!
ای‌ مرجع مسیح عشق!
تو با حرف‌هایت،
ادیان را وحدت می‌بخشی
و چشمان خدا را شاد می‌كنی.
كسی مثل تو
همه آدم‌ها به تو اعتراف می‌كنند
و كسی رانمی‌شناسند
كه مثل تو
از آن‌كه آزارش می‌دهد، درگذرد
و بی‌حساب ببخشد.
عاشق
نه از آتش می‌ترسم
ونه به بهشتش طمع بسته‌ام
محبتش را دیده‌ام
ومثل تو
عاشق خودش شده‌ام.
زندگی
ای ‌كه در نمازم
هماره زنده‌ای!
عمرم را چون بخوری
برای‌ تو می‌سوزانم
تا هر روزی كه ‌از عمر من كم می‌شود
زندگی
به اندازه روزگاران
در تو دوام یابد.
بالاتر از صدا
چرا عاشق توأم؟
عشق تو مایه بزرگی ‌است
عشقت، مرا بالا می‌برد
بالاتر از صدا
و از پرتگاه‌ها
به جایی می‌بردم
كه مرگ نمی‌تواند به آنجا برسد.
تو بردی
تو با ظالم‌ها جنگیدی
و بردی
تا با جهاد خود
به جان ما آرامش ببخشی
فریادت را نفهمیدند
و هم تو را
هم پسرانت را كشتند.
قربانی
ای ‌ابوالحسن!
پسرت از دنیا رفت
و مرگ پسر دومت هم
مرا به گریه انداخت.
سه تن
به خاطر كرامت انساني
خود را فدا كردند.
غسل تعمید خاك
نسل تو
قهرمانان برگزیده‌اند
بعد از تو
با جوانانشان خود را فدا كردند
آنها را كشتند
بچه‌ها را كشتند
و با خونشان
خاك، غسل تعمید داده شد.
حق
به من گفتی:
با حق درنیاویز
كه در هرحال
حق پیروز است
و بعد از سال‌ها ...
گذشته شكاف می‌خورد
و حق تو، چون شعله‌ای ‌روشن می‌شود.
**

ليست هناك تعليقات:

إرسال تعليق